گۆڕان نیوز- گاهی بزرگان ادب و علم و هنر و… علاوه بر زندگی معمولی و اینکه چگونه بهدنیا آمده، چگونه زیسته و یا چه آثاری از خود برجای نهاده و رفتهاند، سرنوشت عجیبی داشتهاند که کمتر به ذهن خطور میکند. زندگی رودکی شاید یکی از این نوع سرگذشتها باشد.
بیژن باغبانی- نویسنده، روزنامهنگار
شاعر و موسیقیدان بلندآوازهی قرون سوم و چهارم هجری، با نام کامل «ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم» که در سال ۲۳۷ خورشیدی، در روستایی به نام بَنُج رودک (پنجکنت در تاجیکستان امروزی)، دیده به جهان گشود. در ۸ سالگی قرآن را حفظ کرد و در جوانی نواختن ساز بربط را فراگرفت و چنان استاد شد که در دربار «امیرنصر بن احمد سامانی»، مقامی ارجمند یافت. رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسیگوی، آفرینندهی رباعی و بهعنوان «پدر شعر فارسی» میشناسند، زیرا تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشته و همچنین به عقیدهی «ریچارد فرای»، رودکی در تغییر خط، از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشته است. دیوان او حاوی اشعار حکیمانه و نیز کتابی منظوم به نام «کلیله و دمنه» و اثر دیگری به نام «سندبادنامه»، از رودکی بهیادگار مانده است.
سندبادنامه در اصل منظومهای هندی بوده که از عصر ساسانیان به ایران وارد و به فرمان «نوح بن نصر سامانی» به فارسی ترجمه شده و از ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافته است. این شاعر بزرگ در سال ۳۱۹ خورشیدی در زادگاه خود درگذشت. در سال ۱۹۴۰ میلادی (هزار سال پس از مرگ رودکی)، «صدرالدین عینی»، بنیانگذار ادبیات فارسی تاجیکی، تصمیم گرفت که از شواهد موجود در «تاریخ سمرقند»، گور رودکی را بیابد.
سرانجام پس از تلاشهای بسیار، وی موفق شد گور این شاعر را چنان که در تمامی تذکرهها آمده، در یک گورستان قدیمی در بنجرود شناسایی کند. در سال ۱۹۶۵ گروهی از باستانشناسان روسی به رهبری «گراسیموف» (پیکرتراش نامی روس)، گور وی را شکافته و پس از تحقیقات بسیار بر پیکر وی و همچنین با مبنا قرار دادن اشعار خود شاعر، چهرهی او را ترسیم نمودند. طبق آنچه که از پژوهشها بهدست آمد، مشخص گردید که کسی چشمان شاعر را در نیاورده است، بلکه سر رودکی را روی آتش یا زغال گداخته گرفته و سبب سوختن و کوری چشم وی شدهاند. همچنین آثار شکستگیهایی که در ستون فقرات رودکی مشاهده شد، حاکی از شکنجه شدن وی پیش از مرگ بود. آرامگاه رودکی در روستای بنجرودک یا پنجکنت، در ۱۷۰ کیلومتری شمال شهر دوشنبه، در خاک جمهوری تاجیکستان قرار دارد.
هر که ناموخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
تا جهان بود از سر مردم فراز
کس نبود از راز دانش بینیاز
مردمان بخرد اندر هر زمان
راز دانش را به هرگونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اندر همی بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشن است
وز همه بد بر تن تو جوشن است.