
گۆڕان نیوز – شهر، فقط یک واقعیت فیزیکی نیست، یک تولیداجتماعی است. هنری لوفور میگوید: فضا نه طبیعی است، نه بیطرف؛ بلکه محصولی از قدرت، ایدئولوژی و نظم اجتماعی است. در چنین نگاهی، خیابان، رمپ، جدول و حتی نور و صدا، صرفاً عناصر کالبدی نیستند، بلکه حامل معنا، سیاست و تبعیضاند.
وقتی توانخواهان از طراحی فضا حذف میشوند، در واقع از مشارکت در نظم سیاسی- فضایی کنار گذاشته شدهاند.
سنندج، اگرچه خاستگاه تاریخ، فرهنگ و ادب است، اما در میدان عدالت فضایی، هنوز نیمهکاره است. ویلچر، در میدان آزادی متوقف میشود؛ عصای سفید در نبود نشانههای صوتی، راه را گم میکند؛ سالمندان در بستری پر مانع حرکت میکنند؛ و آنچه بیش از همه غایب است، نه درمان، بلکه درک است.
در ایران، نگاه به توانخواهی همچنان پزشکیمحور است، نه اجتماعی؛ او بیمار تلقی میشود، نه شهروند. بخش بزرگی از این وضعیت، به ذهنیت ترحمآلود و مناسبتمحور ما بازمیگردد. ما در روز جهانی معلول عکس یادگاری میگیریم، اما در ۳۶۴ روز دیگر، حتی یک رمپ هم ساخته نمیشود.
ما هنوز توانخواه را گیرندهی خدمات درمانی میدانیم، نه خالق فرصتهای اقتصادی و اجتماعی. هنوز نگاهمان، آغشته به ترحم است، نه مبتنی بر حق.
و ما هنوز از خود نمیپرسیم:
آیا آنان مالک شغل، فضا و سیاستاند؟
آیا در شوراهای شهری و نهادهای تصمیمگیر، صدای آنان شنیده میشود؟
آیا توانستهاند از ترحم عبور کرده و به کرامت سازمانیافته برسند؟
در استان کردستان، بیش از ۳۵٬۰۰۰ نفر دارای معلولیت شناسایی شدهاند. اما سهم آنها از اشتغال، اقتصاد شهری و سیاستگذاری عمومی، اندک و ناپایدار است. قانون استخدام سهدرصدی بهندرت اجرا میشود و بسیاری از توانخواهان حتی در نظام آماریِ برنامهریزی نیز حضور ندارند.
در چنین شرایطی، تعاونیهای توانخواهان نه یک راهحل فرعی، بلکه پاسخی ساختاری به حذف سیستماتیک آنان از شهر است. تعاونیهایی خودگردان برای خدمات بومی، گردشگری، حملونقل ویژه، طراحی شهری، فناوری اطلاعات و خدمات حمایتی.
تعاونیهایی که بر پایهی حق شکل میگیرند، نه ترحم.
در بسیاری از کشورها، توانخواهان از طریق تعاونیها، خود کارفرما میشوند؛ اما در ایران، همچنان یارانه بگیرند و نه شریک توسعه. ما هنوز برای آنان برنامه هفته مینویسیم، اما از طراحی زندگی شان غافلیم.
در مقابل، استکهلم توانسته با الگوی حکمرانی شهری فراگیر، توانخواهان را از سطح خدمات به سطح تصمیمگیری ارتقا دهد. در سوئد، توانخواه نه تنها دریافتکنندهی مستمری، بلکه عضوی از فرآیند برنامهریزی شهری و بازار کار است.
✔️نرخ اشتغال بالا در این کشور حاصل ساختاری است که موانع را حذف میکند، نه افراد را. دولت، دستیار شخصی را نه از سر لطف، بلکه بهعنوان وظیفهی قانونی تأمین میکند؛ زیرا معلولیت، نه نقصی فردی، بلکه شکلی از تنوع انسانی و حق مشارکت است.
✔️در استکهلم، حتی کوچکترین تصمیم شهری، بدون نظر انجمنهای توانخواهان تصویب نمیشود. آنان بخشی از سیاستگذاریاند، نه پیوست آن.
حضور آنان در شوراهای محلی، رسانهها و فرآیند طراحی شهری، نه تنها یک سیاست اجتماعی، بلکه تجسمی از بلوغ دموکراسی فضایی است.
در سوئد، شهر برای همه طراحی میشود؛
آنها دریافتهاند که عدالت، از شیب رمپ آغاز میشود و به حضور در قدرت ختم میگردد.
اما در ایران، سیاستهای شهری بیش از آنکه ساختاری باشد، نمادین است. ما مراسم برگزار میکنیم، اما تغییر نمیدهیم. با گل و قاب عکس، نمیتوان شهر را برای همه قابل زیست کرد.
حالا راهکار چیست؟
✅ نخست، باید بپذیریم که توانخواه، فاعل اجتماعی است؛ نه موضوع کمک.
✅ دوم، تعاونیهای توانخواهان باید در سطح شهرستانها گسترش یابند؛ هم برای اشتغال، هم برای بازسازی فضا بر مبنای عدالت اجتماعی.
✅ سوم، قانون سه درصد باید با ضمانت اجرا، نظارت مدنی و شفافیت پیگیری شود.
✅ چهارم، بهزیستی باید از نهاد خدماتی صرف، به نهاد سیاستگذار مشارکتی تبدیل شود.
✅ پنجم، سیاست شهری باید از استانداردسازی از بالا، به طراحی مشارکتی از پایین گذار کند.
✅ و از همه مهمتر، ایجاد نظام دادهمحور برای توانخواهان؛ زیرا بدون داده، سیاستگذاری ممکن نیست. من هنوز آن مرد نابینا را در خیابان به یاد دارم؛ با عصای سفیدش تنها، بیچراغ، بیخط، بیصدا؛ اما میرفت، زیرا ارادهی حضور، حتی در دل انکار، راه خود را میسازد. اما ما بجای اتکای صرف به ارادههای فردی، نیازمند ارادهای جمعی هستیم؛ برای ساخت شهری که نه بر اساس ترحم، بلکه بر اساس برابری و کرامت طراحی شده باشد. شهری که در آن، جسمهای متفاوت، نه غریبه، بلکه بخشی از طرح اصلیاند. آنگاه است که سنگفرش، زبان عدالت خواهد شد.