
گۆڕان نیوز- تصور کنید وارد شهری میشوید که موسیقی در آن همهچیز است. از نمادهای شهری تا رنگآمیزی دیوارها و جشنوارهها، همه و همه به نوعی به موسیقی مربوط است. صدای ساز و آواز از هر کوچه و محلهای به گوش میرسد. انگار در این شهر، موسیقی به تنهایی حکمرانی میکند! سنندج، که در گذشته به عنوان مرکز علمی و فرهنگی مناطق کرد نشین و حتی خاورمیانه شناخته میشد، اکنون شهری تکبعدی شده که در آن موسیقی بر دیگر ابعاد فرهنگی سایه گسترانیده است.
در سنندج، اکنون دو جهان در حال مبارزهاند؛ یکی دنیای موسیقی مقلد، که به سرعت در فضای عمومی قدرت پیدا کرده، و دیگری دنیای علم، فلسفه و ادب، که به آرامی به حاشیه رانده میشود. این وضعیت نه تنها هویت چندوجهی سنندج را تهدید میکند، بلکه به تدریج منجر به تکرار و ایستایی در فرهنگ این شهر میشود.
در گذشته، سنندج نه تنها یک شهر موسیقی بلکه یک مرکز علمی و ادبی بود. اما اکنون، موسیقی در این شهر تنها به ابزار سرگرمی تبدیل نشده، بلکه به سیاست فرهنگی غالب بدل شده است. آیا موسیقی بدون علم، فلسفه و اندیشه میتواند همچنان تاثیرگذار باشد؟امروز سنندج شبیه به فیلمی است که شخصیت اصلی با تار و دف در دست، در خیابانها و محافل میچرخد و توجه همه را به خود جلب میکند، اما در پسزمینهی این فیلم، هیچکس از دیگر ابعاد فرهنگ، از علم و فلسفه گرفته تا کتاب و پژوهش و شعر و ادب، خبری ندارد. این فیلم که باید نمایانگر هویت سنندج باشد، تنها یک جنبه از شخصیت خود را به نمایش میگذارد؛ موسیقی، آن هم از نوع تکرار و تقلید که معنای عمیق خود را از دست داده است.
اگر سنندج را با تبریز مقایسه کنیم، درمییابیم که تبریز به عنوان یک شهر چندلایه فرهنگی، نمونهای از همزیستی موسیقی، علم، فلسفه و ادب است. دانشگاه تبریز، به عنوان یکی از معتبرترین مراکز علمی کشور، در کنار موسیقی آذری، فضایی برای پژوهش، تفکر و گفتگو فراهم کرده است. این در حالی است که در سنندج، این تعادل از دست رفته است و موسیقی کوردی بهجای تکمیل شدن با دیگر عرصههای فرهنگی، به قطب غالب تبدیل شده است.
اگر این روند ادامه پیدا کند، به نظر میرسد که نسل جدید درگیر موسیقی تکراری و سطحی خواهد شد و از مسیر اندیشه، علم و خلاقیت دور خواهد ماند. در چنین شرایطی، فرصتهای فرهنگی و علمی شهر از دست خواهند رفت و ممکن است به نوعی نخبهکشی و تبعید جوانان پرظرفیت به کنج عزلت منجر شود. این مسئله، به معنای از دست دادن هویت چندوجهی سنندج است. از آنجا که جریانهای روشنفکری و علمی که زمانی در این شهر پررنگ بودند، اکنون در حال خاموش شدناند، دیگر جایی برای گفتگوهای علمی و ادبی باقی نمیماند. این خاموشی نه تنها فضای فرهنگی سنندج را تهدید میکند، بلکه به هویت فرهنگی و آیندهی این شهر آسیب میزند.
برای روشن شدن ماجرا، میتوانیم از نظریهی «سرمایه فرهنگی» که پیر بوردیو جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی بیان میکند بهره ببریم.
بوردیو با مفهوم «هژمونی فرهنگی» اشاره به این میکند که گروههای مسلط در جامعه، به واسطه قدرتهای فرهنگی خود، میتوانند تمایلات فرهنگی مردم را شکل دهند؛ در واقع با تمرکز بر یکی از انواع سرمایه های فرهنگی، دیگر سرمایه ها را نادیده بگیرند.
سنندج میتواند همانطور که در موسیقی میدرخشید، در عرصههای علمی و فلسفی نیز درخششی دوباره پیدا کند. برای رسیدن به این هدف، باید منابع فرهنگی بهطور عادلانه بین موسیقی، علم، ادب، فلسفه و دیگر سرمایه های فرهنگی تقسیم شوند. برگزاری کارگاهها و همایشهای علمی، فلسفی و ادبی میتواند فرصتی برای جوانان فراهم کند تا به جای غرق شدن در موسیقی تکراری، به تفکر و پژوهش بپردازند.
سرمایهگذاری بر روی کتاب، مراکز پژوهشی و انجمنهای فرهنگی میتواند زمینهساز رشد علم و فلسفه در کنار موسیقی باشد. نصب مجسمهها و نمادهای علمی و ادبی در کنار نمادهای موسیقی در سطح شهر میتواند تصویری چندبعدی از فرهنگ سنندج ارائه دهد. ایجاد فضاهایی که در آن موسیقی و علم در کنار یکدیگر به اشتراک گذاشته شوند، میتواند زمینهساز تعاملات فرهنگی مثبت و گسترش افقهای فکری و هنری در سنندج باشد.
در نهایت، سنندج میتواند همچنان به عنوان شهری با موسیقی درخشان شناخته شود، اما نه به قیمت فراموشی ابعاد دیگر فرهنگی. باید تلاش کرد که موسیقی، علم، فلسفه و ادب بهطور همزمان در کنار یکدیگر وجود داشته باشند تا هویت واقعی و پایدار این شهر، همچون گذشتههای پرافتخار، شکل گیرد. اگر این تعادل فرهنگی حفظ شود، سنندج میتواند دوباره به عنوان یکی از مراکز مهم فرهنگی و علمی در منطقه شناخته شود. اگر امروز این واقعیت به درستی درک نشود، در آینده خواهیم دید که فرصتهای بیبدیلی از دست رفتهاند و نسلهای آینده بیشترین آسیب را میبینند.