
گۆڕان نیوز- سحرگاه یک روز تابستانی، در بلندای شاهو در زاگرُس ایستادهای، باد خنکی از سمت غرب میوزد، از دوردست، لایهای مه روی دریاچه زریبار خوابیده و نور طلایی خورشید روی خط افق میرقصد.
اینجا در مریوان و بانه، طبیعت هنوز سرپا ایستاده؛ هنوز میجنگد، هنوز میروید، حتی میان شعلههای آتش.حالا برگرد و رو به شرق نگاه کن؛ قروه و دهگلان، جایی که زمین ترک برداشته، چاهها خشک شدهاند، و خاک هر روز بیشتر از دیروز، فرسوده میشود.
آن طرف، سنندج، شهری در دامنه و میان کوه های بلند و رودخانهای که از کنار شهر میگذرد، سدی در دوردست و کوههایی که در سکوت سخن میگویند؛ درد دارند، اما هنوز ایستادهاند.شرق خشکیده، مرکزِ درحال دگرگونی و غرب و شمالغرب سوخته…در هزاران کیلومتر دورتر، در قلب اروپا، در کشور ساعتها و نظم، سرزمینی به نام وله (Valais)؛ درست با همین ساختار، اما قصهای متفاوت دارد.
قصهای از دل آلپ؛ در شرق استان(کانتون) وله، درهها خشکترند، رودها کم جانتر هستند، Brig (بریگ)، Visp (ویسپ) خشکترین و مرتفع ترین نواحی سوئیس، دو شهری شبیه قروه و دهگلان و بخشهایی از بیجار هستند؛ با این تفاوت که در قروه و دهگلان فعلی دیگر نه رودی باقی مانده و نه جنگل و مرتعی قابل توجه!اما مرکز وله، شهری به نام سیون (Sion) است؛ در دل کوههای آلپ، کنار رودخانه رون، انگار سنتدج است!و در غربش، مراتع و جنگلهای انبوه، جایی که هنوز میتوان صدای درختان را شنید، شهرهای Martigny (مارتینی)، Monthey (مونته) قرار دارند؛ چیزی شبیه بانه و مریوان و سروآباد و کامیاران.دو شهر Sierre (سییر)، Leuk (لوک) هم نقش سقز و دیواندره را دارند.استان یا کانتون «وله» در سوئیس، مثل کردستان، سه چهره متفاوت دارد.اما تفاوت در کجاست؟نه در کوه، نه در خاک، نه در رودخانه، بلکه تفاوت در نگاه است.
در وله، وقتی طبیعت لب به اعتراض باز کرد، قانون سکوت نکرد.مدیریت، حفاظتی بود؛ برنامهریزی، مشارکتی و کشاورزی، متعادل شد؛ توسعه، حساب شده و طبیعت حفظ شد.اما در کردستان، وقتی طبیعت زخمی شد، واکنشها دیر رسیدند، پراکنده و ناهمصدا،در مرتع ساختوساز شد، جنگل در آتش سوخت، رودخانه خشک شد، زمین نشست کرد و ما تماشا کردیم.سؤال اصلی این است؛اگر کردستان بهجای وله در سوئیس بود، چه میشد؟زریبار، ثبت جهانی شده بود،بلوطهای مریوان، بیمه میشدند، سنندج، به جای گسترش بیرویه، به سمت توسعه پایدار میرفت،آبیدر تبدیل به جنگل میشد، در قروه و دهگلان، چاههای عمیقتر نمیزدند، بلکه عمیقتر فکر میکردند.
کردستان و وله، دو قطعهی یک پازل جهانیاند؛پازلی از طبیعت کوهستانی، اقلیمهای چندگانه، منابع طبیعی محدود، و مردمانی در تلاش برای ماندن.طبیعت هر دو استان بهطور بنیادین چندپارچه، کوهستانی، شکننده و ارزشمند است.اما تفاوت اساسی در نگاه مدیریتی و سیاستگذاری منابع طبیعی است.در وله سوئیس، سیاستهای حفاظتی قوی، قوانین سفت و سخت برای بهرهبرداری از مرتع، آب و جنگل وجود دارد.
مردم مشارکت فعالی در برنامههای محیطزیستی دارند.مدلهای درآمدزایی از منابع طبیعی (مثل توریسم کوهستانی و انرژی آبی) بهگونهای طراحی شده که خود حافظ منابع نیز باشند.در کردستان اما، مدیریت منابع غالباً متمرکز، از بالا به پایین، و ناپایدار است.بهرهبرداری فشرده و بدون تعادل در مراتع و جنگلها رواج دارد.مشارکت محلی در حفاظت از طبیعت کمرنگ است و آتش سوزی ها، تخریب مراتع، و حفر بیرویه چاههای عمیق، سیمای طبیعت را تهدید میکنند.اما هنوز میتوان راه دیگری را آغاز کرد.
در بسیاری از کشورهای آسیایی، وقتی طبیعت آسیب دید، مردم برخاستند؛ در هند و نپال، جنگلداری اجتماعی شکلی گرفت. در سوئیس و فرانسه، مردم از آغاز، بخشی از مدیریت منابع طبیعی بودند؛ در سوئیس، تعاونیها و شوراهای محلی بیهیاهو و بیتعارف، جنگلها را با دقت علمی و نگاه بلند مدت اداره میکنند. آنجا مردم با طبیعت حرف میزنند، اینجا هنوز گوش سپردن را نیاموختهایم.
✅ اگر در شهرهای کردستان، نهادهای مستقل محلی برای مدیریت منابع طبیعی با اختیارات و بودجه مشخص تشکیل شود،
✅ اگر شوراهای شهر، دانشگاهها، سازمانهای مردمنهاد و جوامع محلی نقشآفرین باشند،
✅ اگر قوانین سختگیرانه برای جلوگیری از تغییر کاربری منابع طبیعی تصویب شود،
✅ اگر از فناوریهای نوین استفاده کنیم،
✅ اگر آموزش محیطزیستی را از کودکی آغاز و حفاظت از طبیعت را به فرهنگ عمومی تبدیل کنیم،اگر اقتصاد سبز را با توسعه گردشگری اکولوژیک، کشاورزی پایدار و برندهای محلی دوستدار طبیعت پیوند بزنیم،آنگاه منابع طبیعی ما فقط دارایی زیست محیطی نخواهد بود؛ بلکه شالوده فرهنگ، امنیت، اقتصاد و سلامتمان خواهد شد.تجربه سوئیس نشان میدهد که با ساختارهای درست، مشارکت واقعی و نگاه علمی و محلی،میتوان طبیعت را نه قربانی توسعه، بلکه همراه و زیربنای آن ساخت.و امروز، نه فردا؛ لحظه تصمیم است .
