20103538_821

گۆڕان نیوز- لفظ جشن از دیرباز هم آوازی جمعی گروهی از اهالیِ هم رای و عقیده با پذیرش تنوعِ نگاه و رنگ های قومی و جمعیِ همراه با سرور و شادمانی بوده است .

آنگاه که واژگانِی هوشمندانه در بلند نظری (جشنواره استان) را شکل دادند بنا شد که بهترین رنگ ها در شادمانه ترین سفره جمعی، گسترده شود . بنا بود و شاید هست که بهترین خنیاگران و نوشانوش ترین خوراک بر این سفره (استان نشینان) به پیشِ چشم آید و آنان که خوش خرام تر و بزم آورتر بودند سر چوپی جمع باشند و مردمان به این هم آیینی پایکوبی ها کنند و جمعت باشند و روح ِجمعی به خروش آید و نخبگان قوم بر چشم و تماشای جمعی درآیند و همگان از جوانه ها و ریش سپیدان در سرزمین کهن کورد و پارس با هر زبان و لحن، آوازهای مادری را بخوانند و نوپا و قدم استوار بر یک جای ،جاده کوبان لایق شادمانی و باروری نسل آینده شوند .آیا چنین است؟

سه اصل فرهنگ ملی؛ زبان و آداب قومی و در آخر خلاقانه بودن یا خلاق بودن در پیراهن ِ هنرِ نمایش و سرانجام تاتر صدای مردمان خود باشند … آیا چنین است؟

آثار به فراخور فهم و کوش هنرمندان شایسته است ملی باشند. ایرانی باشند و سپس از کهن دیار جان آوازهای قوم و آیین های زندگانی برآیند و در تن پوش خارق‌العاده هنر و خلاق بودن و خلاقیت بی بدیل و اصیل به چشم آیند .

زبان‌های ملی – قومی داستان ملتی در انهدامِ بی رحمِ فرهنگی و جداماندگی یا بلعیده شدگی در خرده فرهنگ های مهاجم و یا تظاهر به جهانی شدن بی دریافت ریشه‌های خود و به هر قیمت رساندن محصولی نارس و ناپخته به نهایتِ شتاب به این جشنهای گاه سوگ شده که گاه، و‌نه همیشه آفت هستند و دیرزمانی است دیگر حسنِ جشن ها تنها خماریِ جایزه ها شده اند . مستیِ خلق کردن جایش را به نشئه شدن با تشویق های بی اثر داده است.

روزگاری نه چندان دور برآیند جشنواره‌های استانی جوانانی بود که سرفصل ها را تغییر می دادند . جوانانی که پای در سراسر زمین گذاشته و ایران را سفیرانی لایق بودند. جشنواره ها برآیند چند کارمند شریف مرکز هنر نمایشی نبودند و داوران آن آقایان و بانوانی چون سمندریان انتظامی رشیدی بزرگمهر و…. بودند . نگاه کوتاه مانیفست های اجبار گرفته، دیوارِ بلند اندیشه را زخم نمی‌زد . هنر آنجا بود که هنرمند بود ونه آنجا که دفترخانه ای و دبیرخانه ای و اداره ای …. هنرمندان روزگاری نه چندان دور مردمی بودند نه اداری. نخبگان هنرمندان را به تماشا می نشستند نه کارمندان به تماشای چون منی نالایق . روزی هر چه می آمد پذیرش بود نه انکار …. هنر سینه ای بسیار فراخ داشت و دارد و با تنگ نظری بیگانه بوده و هست . باید بازگشت به روزگار اصل و وصل خویش. شاید دور نباشد که جشنواره ها. دوباره هم اندیشی ِجمعی گردند. و اهلش برای آن-جشنواره – یک کار ِسترگ را چند سال پرورش دهند . نه آنکه چند روز مانده به جشنی خود را چونان زخمیِ بی سلاح و بی پناه به درگاهِ دبیرخانه ای برسانند . پشت به مردم روی به تندیس های بی جان .

 مردمان تشنه هنرمندانی هستند که برایشان عمر خرج می‌کنند . هنر هزینه‌هایی دارد و هنرمند انسان است و نانِ اراده می‌خورد و آب از چشمه آزادگی و شرافت می‌نوشند. نمی‌توان هنرمند بود و گرسنه زیست . هنرمند حق گرسنگی ندارد . حتی اگر جانش را بی مال بگذارد باید عمرش را صرف اثری کند و نه چند اثر بی اثر نارس را به دبیرخانه پیشکش کند تا دبیری سیر شود و اوراق تعداد آثار نارس، سیاه تر شود. هنرمند نمی‌تواند گرسنه باشد حتی اگر باشد. نمی شود چون عوام باشد با همان غرایض .. امر چه سرشار از غرایض باشد .نمی تواند فقیر باشد حتی اگر باشد. باید چونان ثروتمندی بی دغدغه مال و منال خودش را خرج مردمانش کند . این حقیقت ِدهشتناک که هنرمند حق گرسنگی ندارد و باید خلاق بماند و فروشنده نباشد و آزاده بماند بسیار تلخ است اما اصالت دارد. امید که دارندگان قدرت و زر بدانند هنرمند سپاهی از قلم و جان و جام جم بی شکست سرزمین است. سربازان راستین دفاع از میهن هنرمندانند. باید که جشنواره های استانی مان خانه نوابغ شود و سرزمین تازه های بی کهنگی . جای بزرگان که نامشان رفت خالیست. خرسندم که هنوز دکتر صادقی را داریم و ناظر زاده ها را و بیضایی را و…..دست همه را میفشارم و کرنش کنان می ستایمشان .

کوچکترین اهل هنر

خسرو امیری.

برای کوردستان عزیزم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *