گۆڕان نیوز- چهل روز پیش بانوی نامدار، سیده‌ی بزرگوار، خیری نمونه، شاعری برجسته، مادری مهربان، حامی دلسوز، انسانی فداکار از میان ما رخت بر بست گرچه ۸۳ زندگیش سراسر پر بود از نیکی و پاکی، اما داغ فراق وجود پر محبتش سخت بود و غیر باور، مرگی طلایی در ماه محرم و روز دوشنبه و حتی به طرف قبله که رسم نیکوکاریش مانند نام زیبایش تاج مهربانی را بر تارک زمان خود نشاند.

بانو «سیده تاجی زمانی » شاعره‌ای گمنام بود که شعرهای پر سوز و گدازش گاهی از نامهری دنیا می‌گفت و گاهی از بی وفایی روزگار و گاه از غم تنهایی و ناسپاسی انسان‌ها و گرفتار شدنشان در بند و قیود دنیوی، مثنوی‌های بلند زیبایش در هجران مادری که او را در کودکی از دست داده آن‌قدر زیبا و دلنشین است، که هر شنونده‌ای را به وجد و تحسین وا می‌دارد و صدای دلنشین و پر از حزن پنهانش در خوانش شعرهایش اشک را از دیدگان سرازیر می‌کند. گر چه خود دل پردردی داشت اما دستگیر و تسکین دل دردمندان بود و دست نوازشش بر سر کودکان بی‌سرپرست ماندگاری نامش را تا همیشه در دل این کودکان حک نمود .

چنین انسان‌های نامداری که وجودشان سراسر نور است و رحمت کمتر زاده می‌شوند و باید سال‌ها در وصف آنها نوشت و گفت اما باید تسلیم شد در برابر حکمت خدا و مرگ آنها را پذیرفت هرچند سخت و جانسوز، خاتون سیده تاجی زمانی یکی از این نام آشنایان کرد روزگار بود که کارهای خیر و ثوابش حسن الدنیا و الاخرت این خانم مومنه بود و شعرهای روان و سلیس و پر معنای او حرف دل خیلی از زنان و مادران این دیار است که باید سینه به سینه نقل شود. قطعه شعری از این مرحومه ختم کلام ماست در بیان معرفت‌های بیشمار او، روحش شاد و یادش گرامی باد.

« برای مادرم »

غریب و بی‌کس و دور از دیارم ندارم مادری پرسد زحالم

خدایا مادرم هرگز ندیدم نبوئیدم، گلم پرپر بدیدم

خداوندا دلم چون شب سیاهه ندارم مادر و چشمم به راهه

دلم پر حسرت و در انتهایم ندارم مادری گرید برایم

بگوید دخترم مادر نداره دو چشمش بر در و در انتظاره

مثال شمع و پروانه بسوزم خودم یک مادر و مادر ندارم

خودم دانم که مادر مهربانه چو آب چشمه‌ائی دائم روانه

تو رفتی زیرخاک منزل گزیدی رها کردی مرا با ناامیدی

فدای خانه روشن زنورت فدای آن دل پر آرزویت

فدای پیکر خاموش و سردت فدای سینه پر رنج و دردت

خدوندا دلم سوزد چو آتش ندیدم مادرو رفت از برمن

خدایا مادراست غمخوار دختر نباشد دختری بی یار ویاور

ندیدم مادرم را هرگز خدایا دو چشمم پرزاشک رفتم زدنیا

نوید و نصرتم دادی خدایا ندیدم بهره‌ئی از او به دنیا

قسم بر نام تو پروردگارا من از بی مادری سوزم ز دنیا

خدایا مادرم کو، مادرم کو ندیدم مادر و رفت از برم او

ندارم من کسی جز تو خدایا همیشه با توگویم من غمم را

گدایم من توئی بخشنده جان تو بنما مادرم بر من نمایان

عزیز من خدای مهربانم زبس مادر ندیدم ناتوانم

«تاجی زمانی» سنندج – تیر ۸۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *