
اشکان میری: ضرورت توجه به «زبان مادری» یکی از مهمترین دغدغههای چهرههای فرهنگی، هنری و دانشگاهی در مناطق کوردنشین است. بر همین اساس بایستی به دنبال راهکارها، ایده پردازیها و هماندیشیهای دانشورانه رفت تا چنین دغدغهای به ایجاد یک گفتمان تازه برای فردای امیدبخش زبان و فرهنگ کوردی تبدیل شود. صدای آزادی برای همراهی در این مسیر، همواره دیدگاههای صاحبنظران را دربارهی چنین کلانسوژهای بازتاب داده است. این بار با یکی از چهرههای خوشنام دانشگاهی به گفتگو پرداختهایم:
دکتر نجمالدّین جبّاری، زادۀ ۱۳۵۲ در شهر بانه کردستان است. سال ۱۳۷۴ رشتۀ دبیری زبان و ادب فارسی را از دانشگاه تربیت معلّم تبریز به پایان رسانده. در همان سال در مقطع کارشناسی ارشد قبول شده و همزمان کار دبیری را شروع کرد. با پذیرش در مقطع دکتری (سال ۱۳۷۷) و موافقت با بورسیه تحصیلی ایشان از طرف دانشگاه کردستان، به وزارت علوم منتقل شد. از شروع کارش به عنوان دبیر در سال ۷۴ تاکنون که همچنان به این شغل شریف مشغول است، همیشه رضایت شغلی داشتها و حتّی برای یک لحظه هم نادم نبودهاست.
وزارت علوم هم در سال ۱۳۹۱ برای تدریس زبان فارسی در بلاروس، مأموریتی سه ساله را به وی تفویض کرد که خوشبختانه تجربۀ بسیار عالی و موفقیتآمیزی بود و با رضایت رایزنی فرهنگی و دفتر روابط بینالملل وزارت همراه بود. اکنون هم ساکن سنندج است و در دانشگاه کردستان در دو رشتۀ زبان و ادب فارسی و کوردی به تدریس مشغول است.
دکتر جباری علاوه بر تدریس، به عنوان یک کنشگر فرهنگی و هنری، در همایشها، جشنوارهها و سایر محافل فرهنگی و هنری حضوری مقبول و مؤثر داشته است. در این مجال اندک آنچه پیش روی شماست، نگاه دانشورانهای به چالشهای زبان مادری است که به چند بار خواندن میارزد:
با نگاهی به یک دورۀ پنجاه ساله در جغرافیای زبان کوردی، میتوان به این نتیجه رسید که توجّه به زبان مادری و استفاده از آن در میان نسلهای تازهتر کمکم از اولویت افتاده است. اگر با این گزاره موافق هستید، علل این اتفاق ناخوشایند را در چه فاکتورهایی میبینید؟
بله کاملاً با این گزاره موافقم و البته علل آن را نمیتوان به چند عامل معدود، تقلیل داد. بنده در جستاری نوشتهام که سه عامل اصلی، باعث پایایی و پویایی یک زبان هستند: سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. زبانی که دربار (در گذشته) و حکومت (در روزگار ما) را پشت سرش دارد، قوام مییابد و زنده و سر پا میماند؛ چون آن زبان به زبانی دیوانی تبدیل شده است و در نزد ساکنان آن قلمرو، مقبولیت یافته است.
عامل اقتصادی دومین عامل است که یک سرزمین را به مأوایی برای ملتهای مختلف و سرمایههایشان تبدیل میکند و رفت و آمد را به آن قلمرو زبانی با افتحار و امتنان مردمان دیگر سرزمینها بیشتر میکند. این رفتوآمدها زبان را پویا و سرزنده نگاه میدارد و دایرۀ واژگانی آن را گسترش میدهد.
عامل سوم، فرهنگی است که مانند روح در کالبد زبان دمیده میشود. این عامل تمام آثار فرهنگی و مراکز علمی و نیز نوشتهها به یک زبان را در برمیگیرد. هر اندازه نوشتهها به یک زبان بیشتر باشد، واژگان آن زبان هم خوشتراشتر و صیقلیافتهتر میشوند.
وضعیت زبان کوردی در چهار پنج سدۀ گذشته، مخصوصاً در کرماشان که خاستگاه آیین یاری است، مطلوب بود؛ امّا در سدۀ سرنوشتساز (قرن بیستم) فرصتهای معدود از دست رفت و کوردها در هر سه عامل، نشیب را بیشتر از فراز تجربه کردند. در زمان پهلویها این نشیب به دلیل نگاه ملّتسازانۀ این دودمان، شتاب زیادی گرفت و متأسفانه عامل زبان به عامل وحدت تبدیل شد و در تمام مراکز دولتی (آموزشی و اداری) با عمد و اجبار، زبانهای دیگر و از جمله: کوردی را به حاشیه راندند و هزینهها را برای کوردی نوشتن و کوردی خواندن چنان بالا بردند که به دردسرش نمیارزید. بسیاری از کوردها تسلیم همین گفتمان و سیاست شدند و شاید به دلیل برخورداری از مزایایی چند، واگرایی را برگزیدند و عطای کوردی را به لقایش بخشیدند.
یکی از مهمترین چالشهای پیش روی جامعۀ زبانی کوردی در اکثر مناطق، به ویژه استانهای کرماشان و ایلام، عدم پایبندی «مادران نسل نو» به زبان مادری است. اینان مهمترین بازیگران عرصههای زبانی هستند. به اعتقاد شما چه چیزهایی میتواند دوباره مسئولیت مادرانه را در قبال زان به اولویت اوّل ذهنی، فکری و عملی چنین قشر مؤثری تبدیل کند؟
متأسفانه این دسته از مادران توجیه نشدهاند که صحبت با کودک به زبان فارسی، چه ضربۀ بزرگی به توانش (استعداد) زبانی فرزندشان وارد میکند. روانشناسان دربارۀ ابعاد روانی این قضیه بر شخصیت کودک گفتنیها دارند که چون تخصصام نیست، به آن نمیپردازم؛ امّا در حوزۀ توانش زبانی میتوان نظر داد که صحبت کردن به زبان فارسی با فرزندان کورد ، بسیاری از تواناییهای زبانی کودک را میگیرد و او را برای یادگیری زبانهای اروپایی و عربی ناتوان میکند.
دغدغۀ بزرگ این مادران این است که میگویند: کودک ما زبان فارسی را بدون لهجه صحبت کند، امّا غافلند از اینکه خود فارسیزبانان، زبانهای اروپایی را با چنان لهجهای صحبت میکنند که اسباب خندۀ گویشوران آن زبانها را فراهم میکند.
اجازه دهید که راحت این را توضیح دهم: گویشور زبان کوردی این استعداد را دارد که زبانهای دیگر (انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، اسپانیول، روسی، عربی و …) را بدون لهجه یاد بگیرد و تکلّم کند و این به دلیل واجهایی است که در این زبان وجود دارد، امّا در زبان فارسی نیست؛ مانند واج w که در کوردی هست، امّا همین واج در فارسی به صورت v تلفظ میشود.
زبانهای اروپایی (مانند انگلیسی و فرانسوی) و سامی (مانند عربی) لغات فراوانی دارند که در آنها واج w هست و گویشور فارسزبان اغلب عاجز از تلفظ دقیق آن است؛ امّا یک کوردزبان چون این واج را در فضای دهنی خود دارد، به راحتی این کلمات را تلفظ میکند بدون اینکه به رنج افتد.
همین طور است واجهایی که در زبان کوردی جزو واجهای حلقی محسوب میشوند. مانند: ع، غ، ق، ح که این واجها هم در زبان فارسی وجود ندارد و تلفظ هم نمیشوند هر چند که در املا و خط فارسی هست. به همین دلیل گویشور فارس عاجز از تلفظ روان عربی هم هست؛ در دیگر زبانها هم مانند روسی و فرانسوی و آلمانی به موارد مشابه برمیخوریم.
مصیبت تلفظی دیگر برای کودکی که از زبان مادریش محروم شده، اضافه کردن بخشهایی اضافه به کلماتی است که دو یا چند صامت در اول کلمه دارند؛ مانند student که تنها دو بخش (سیلاب) دارد، امّا با لهجۀ فارسی به سه هجا تبدیل میشود؛ یا کلمۀ screw که تنها یک بخش دارد، اما گویشور فارس آن را به سه بخش تبدیل میکند. طبیعی است یک انگلیسیزبان اگر فرضاً تلفظ چنین شخصی را هم مسخره نکند، امکان ارتباط آسان را از دست میدهد.
این است که این مادران واقعاً در حق کودکانشان جفا میکنند و توانش زبانی کودک را کاملاً تخریب میکنند؛ کودکی که از زبان کوردی محروم شده، از تکلم راحت به زبانهای دیگر هم عاجز میماند. مادران کُرد باید متوجّه این جفا در حق کودکانشان باشند.
چه پتانسیلی میتواند زبان مادری را نسل به نسل از گذرگاههای دشوار عبور دهد و مایۀ حیات زبان باشد؟
اجازه دهید که بنده گذرگاههای دشوار را به گسستهای بین نسلی تعبیر کنم که دو نسل را از هم جدا میکند و انقطاعی را در فرهنگ آن ملّت به وجود میآورد و در اثر عواملی همچون مهاجرت، دینآوری، انقلابهای بزرگ فکری و اجتماعی یا عوامل طبیعی به وجود میآید و معمولاً هم برای هر ملّتی حادث میشود.
ملّتی که نتواند میراث گذشتگانش را از یک گذرگاه دشوار عبور دهد و باعث شود که از نسل پیش فاصله گیرد، درهای ویرانی را به روی خود باز کرده است؛ چون میراثش را گم میکند. زبان عامل اصلی انتقال میراث گذشتگان و پل رابط بین نسلها است؛ یعنی اگر زبان ملّتی بمیرد، تمام جهانبینی و اساطیر و روایات و آداب و رسوم و موسیقی و نوع ارتباط با طبیعت آن ملّت هم میمیرد.
زبان به عنوان واسطۀ انتقال فرهنگ پیشینیان، مانند موجودی زنده است که زایایی دارد و خود را بازترمیم میکند. ساختمان زبان کوردی که در ردیف زبانهای پیوندی و برخوردار از تکواژها و وندهای مختلف است، قدرت بینظیری در واژهسازی دارد. از بزرگترین نعمات و البته پتانسیلهای زبان کوردی، مصدر است که در مقام مقایسه با بسیاری از زبانها همچون فارسی غنا و تنوع قالب توجّهی دارد.
در زبان کوردی بیش از ۲۵۰۰ مصدر وجود دارد که حدود بیست برابر بیشتر از زبان فارسی است؛ بماند که برخلاف زبان فارسی، درهای مصدرسازی همچنان در این زبان باز است و در زمان، مصادر مختلف حتّی از اسمهای دخیل (برای نمونه از زبان عربی) ساخته میشود.
مانند کلمۀ «نقش» که اصلاً عربی است، امّا این کلمه که وارد زبان کوردی میشود، نه تنها به همین صورت اسمی به کار میرود، بلکه کوردها از آن مصدر «نهخشاندن» را هم ساختهاند که توانایی این زبان را به رخ میکشد. به نمونههای فراوانی از این دست در گویش کرمانجی باکوور برمیخوریم. این پتانسیل بینظیر قدرت زایایی زبان کوردی را بسیار بالا برده و حقاً مایۀ غرور است که ما وارث چنین میراث ارزشمندی هستیم.
اگر از پیشوندها و پسوندها هم یاد کنیم، حیرت میکنیم که این همه توانش و پتانسیل در زبان کوردی وجود دارد.
نقش نخبگان در هر تغییری در جوامع مختلف مهم و غیر قابل انکار است. در این چالش چگونه میتوان از نیروی فکری نخبگان جامعه کمک گرفت؟
سؤال بسیار دقیق و قابل توجّهی است؛ نخبگان هر جامعهای پیشاهنگان تحوّل آن جامعه هستند؛ این یعنی تغییرات در هر جامعهای از بزرگان آنجا شروع میشود و بعد به طبقات مختلف مردم میرسد. استادم دکتر علیمحمّد حقشناس در مقالهای نوشته که اگر در ایرلند زبان سِلتی مُرد، باید به قبلتر برگردیم و یکی از علّتها را در آثار نخبگان جستجو کنیم.
او ادامه میدهد که بنجانسن در ایرلند نمایشنامههایش را نه به زبان ملّی خودش، بلکه به زبان انگلیسی نوشت؛ روشن است که با چنین گرایشی از سوی نخبگان، تودههای مردم هم به پیروی از آنها، زبان غالب را باکلاس بدانند و زبان خودشان را فروگذارند. امروزه ملّت ایرلند را جزو ملّتهای انگلیسی زبان محسوب میکنند؛ از آن تشخّص ملّی چه چیزی باقی مانده؟ علّتش به مرگ زبان سلتی برمیگردد که نخبگان آنجا این اشتباه را مرتکب شدند و پیشاهنگان مرگ زبان خودشان شدند.
از همین تجربه میتوان برای زبان کوردی هم استفاده کرد. نخبگان، دبیران، استادان دانشگاه و اهل فکر و اندیشه، میتوانند ماحصل اندیشه و تجربۀ خود را به زبان کوردی بیان کنند و بنویسند؛ با این گام زبان کوردی محفوظ میماند و با حفظ این زبان، زبان رسمی هم توش و توان میگیرد.
دانشگاه همواره به طور طبیعی مرکز ایدهپردازی برای رهیافتهای تازه در امور فرهنگی، اجتماعی و … است. چگونه میتوان از توانمندی چنین مراکز علمی مقبولی برای چالشهای زبانی در جامعۀ هدف برخوردار شد؟
معمولاً در یک جامعه، سنّتها و رویکردهای دانشگاهی، راهنمای توسعه و راهگشای مشکلات آن جامعه است. کردستان هم خارج از این وضعیت نیست؛ مخصوصاً که مراکز علمی قدرتمندی در جایجای آن بوده و از قدیم و پیش از شکلگیری جامعۀ مدرن و دانشگاه به معنای امروزی، حوزهها و مراکز علمی کردستان مهد پرورش دانشمندان بزرگی بوده و افکار فلسفی و عرفانی و نحلههای مختلف از اینجا به اقطار عالم رفته است؛ شهروزی و خالد نقشبندی تنها دو نمونه از این افراد هستند که آوازهای عالمگیر یافتهاند.
در استمرار این سنّت، انتظار میرود که مراکز دانشگاهی پیشقدم شوند و نقش تاریخی خود را مانند مراکز علمی قدیم ایفا کنند. در گام اوّل و به پشتیبانی قانون اساسی، باید در مراکز استانها رشتۀ زبان و ادب کوردی را تأسیس کرد که انتظار میرود دو دانشگاه کرماشان و ایلام پیشقدم شوند و انتظار بحق مردم را پاسخی ارزنده دهند.
طبق شیوهنامۀ کمیتۀ گسترش آموزش عالی وزارت علوم، هر رشتهای که در یک دانشگاه تأسیس شود، تمام دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ایران (اعم از دولتی و دانشگاه آزاد اسلامی و پیام نور) میتوانند به شرط تأمین مقدّمات (مانند تأمین استاد) اقدام به ایجاد آن رشته کنند. مراکز دانشگاهی در کرماشان و ایلام و اورمیه میتوانند پاسخگوی انتظار مردم باشند و با ایجاد این رشته، بذر امیدی را در دل مردم بکارند.
چون در دانشگاه کردستان از سال ۱۳۹۴ رشتۀ زبان و ادبیات کوردی ایجاد شده و مواد درسی و جداول و سرفصلهای آن به تأیید کمیتۀ گسترش آموزش عالی رسیده، لذا این رشته کاملاً آماده است و بیملال میتوان در مراکز دانشگاهی آن را ایجاد کرد. یقیناً این اقدام بسیاری از انتظارات را جواب میدهد و میتواند جامعه را هم آرام و امیدوار کند و دری از انگیزه را به روی جوانان این مرز و بوم بگشاید.
گام دیگر ارتباط انستیتوها و مؤسسّات فرهنگی غیردولتی و انجمنهای مردمنهاد با مراکز دانشگاهی است که به عنوان حلقۀ واسط بین نخبگان دانشگاهی و تودههای مردم عمل کنند که البته همین موضوع را در رسالت دانشگاههای نسل چهارم سراسر جهان هم میبینیم؛ امّا متأسفانه در ایران این حلقه یا نیست، یا بسیار ضعیف و کمرنگ است و چیزی هم که وجود دارد، اغلب به ارتباط دانشگاه با صنعت محدود شده و کمتر حوزههای فرهنگی و اجتماعی را شامل میشود.
از شما بسیار ممنونیم که در این گفتگو شرکت کردید.
